برای موفقیت در هر زمینه ای، ترفندها و نکات ریزی وجود دارد که آگاهی به آن ها، مسیر موفقیت را هموارتر می کند. لباس پرنسسی دختر کفشدوزکی ، به او اجازه می داد که هر روز به یک شخصیت جدید تبدیل شود . آدرینا جوی، روانشناس، مددکار اجتماعی و مربی آموزش های دو زبانه آمریکایی است که پس از به دنیا آمدن فرزندش تصمیم گرفت آموزش او را خود به عهده بگیرد تا تمام فرصت های منحصر به فردی که در آموزش شخصی سازی شده و انفرادی وجود دارد را برای فرزندش فراهم کند و به یادگیری بهتر کودکان کمک کند. بر همین اساس آدرینا با استفاده از تحصیلات عالیه خود در حوزه روانشناسی، ایده هایی آموزشی مبتنی بر تحقیقات علمی ارایه کرده که در این مقاله به زبان او بازگو شده است.
قبل از اینکه مادر شوم، در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی تحصیل کردم. قبل از اینکه پسرم را به جای فرستادن به مدرسه در خانه آموزش دهم، یک را در خانه آموزش دادم، آن هم در حالی که همزمان در یک مرکز نویسندگی در یک آموزشگاه تدریس می کردم و در همه این امور از پیشینه روانشناسی خود در کارم استفاده کردم. از وقتی که خودم دانش آموز بودم، می دانستم که در آینده می خواهم تدریس کنم. بنابراین همیشه به دنبال راه هایی بودم که بتوانم از آنچه یاد گرفته ام برای معلمی بهتر شدن و توانمند سازی دانش آموزانم استفاده کرده تا بتوانم بچه هایی که داشته و یا روش های سنتی آموزش جوابگوی آن ها نیست را کمک کنم.
بهترین نکات روانشناسی برای یادگیری بهتر کودکان
نوروپلاستی یا همان انعطاف پذیری عصبی در هنگام تولد 100 میلیارد نورون در مغز نوزاد وجود دارد. این تعداد تقریبا تمام نورون هایی است که یک فرد در زندگی خود خواهد داشت. تا زمانی که یک نوزاد بالغ شود، تعداد نورون ها به 85 میلیارد عدد کاهش می یابد. به این اتفاق «هرس» می گویند، درست مانند هرس کردن بوته. نورون ها در صورت عدم استفاده از بین می روند. در واقع می توان گفت: «از آن استفاده کنید یا از دست می دهید». اما از اینکه کودک شما روزانه میلیون ها نورون از دست می دهد، استرس نداشته باشید. می دانستم وقتی مادر شوم، می توانم از همین ایده ها برای توانمند ساختن فرزندانم استفاده کنم و به آن ها کمک کنم مثل من عاشق یادگیری باشند. پس در اینجا، بهترین نکات و ترفندهای روانشناسی برای کمک در امر آموزش و تربیت را به شما خواهم گفت.
این اتفاق خوبی است! مثل تمیز کردن یک کمد شلوغ و بهم ریخته است. شما باید از شر لباس هایی که دیگر نمی پوشید خلاص شوید تا پیدا کردن لباس های خوب برای شما راحت تر باشد. پس مغز از شر نورون های بی فایده خلاص می شود و روی ساخت نورون هایی تمرکز می کند که کودک بیشتر از آن ها استفاده کرده و آن ها را پیچیده تر و سرعتشان را سریع تر می کند. اینجاست که «نوروپلاستی» وارد می شود. این کلمه برای بسیاری از مردم گمراه کننده به نظر می رسد. «پلاستیسیته» به توانایی یک ماده برای قالب گیری و شکل دهی آسان اشاره دارد. به فلزاتی مانند طلا یا نقره فکر کنید. آن ها انعطاف پذیری بالایی دارند و اگر گرم شوند، به راحتی به شکل هر قالبی درمی آیند! نوروپلاستی» به این معنی است که مغز را می توان به راحتی قالب گیری کرد و شکل داد.
ساختارهای فیزیکی مغز به معنای واقعی کلمه در پاسخ به محیط و تجربیات فرد تغییر می کند و دانستن این موضوع به ما قدرت زیادی می دهد! مواد استفاده شده در ساخت لباس ونوم از جنسهای فناورانه و پیشرفته ای است . فقط باید یاد بگیریم چطور این کار را انجام دهیم. سیناپس ها، اتصالات بین نورون ها هستند و یک نقشه به هم پیوسته ایجاد می کنند. در این نقشه، دانش کودک از آهنگ الفبا به حافظه ردیابی حروف برای متصل می شود. این شبکه همچنین به حافظه عضلانی شکل حروف الف و ب وصل می شود تا کلمه ای مانند آب نوشته شود. مغز به طور میانگین حدود 100 تریلیون سیناپس یا اتصالات دارد و البته در بعضی افراد این عدد تا 1000 تریلیون هم بالا می رود! مغز سیناپس های خود را نیز با پیروی از اصل «از آن استفاده کن یا از دست بده» هرس می کند.
اما برخلاف نورون هایی که از بین می روند، ما می توانیم سیناپس های بیشتری را در طول زندگی مان ایجاد کنیم! هرچه فعالیت های متنوع تری به فرزندتان بدهید، سیناپس های بیشتری در مغز او ایجاد می شود. فرض کنید در حال رانندگی در بزرگراه هستید که ناگهان راننده دیگری با سرعتی بیش از حد مجاز از شما سبقت می گیرد و دور می شود. تعبیر شما چیست؟ آیا فکر می کنید او یک فرد فاسد و بی دقت است که فقط به خودش فکر می کند؟ یا فکر می کنید احتمالا دلیل مهمی برای عجله داشتن وجود دارد که او اینگونه رانندگی می کند؟ شاید او برای رسیدن به اجرای دخترش در تیاتر مدرسه تاخیر دارد یا جلسه کاری بسیار مهمی پیش آمده و چیزی را در خانه فراموش کرده است. همه ما به طور طبیعی دلایل یا توضیحاتی برای رفتار خود و دیگران ارایه می دهیم. روانشناسان به این نسبت دادن دلایل «انتساب» می گویند.
در بزرگسالی، بیشتر استناد ما برای توضیح یا توجیه رفتارها، به طور طبیعی به وجود می آید. برای تغییر آن، حتی اگر الگوهای ما ناسالم باشند، تلاش قابل توجهی لازم است. با این حال، کودکان تازه شروع به یادگیری علت و معلول کرده اند و به ما به عنوان والدین و مربی به دلیل نوروپلاستی، می توانیم به آن ها کمک کنیم تا سبک استنادی سالمی ایجاد کنند. موفقیت و شکست را می توان قابل کنترل یا غیرقابل کنترل دانست. در ایالات متحده، فرهنگ عامه تمایل دارد که موفقیت یک کودک را به هوش او نسبت دهد. «تو امتحان ریاضی 20 گرفتی خدای من! تو خیلی باهوشی من می دونستم که تو می تونی این کار رو انجام بدی». در فرهنگ های دیگر به ویژه در بسیاری از کشورهای آسیایی، موفقیت یک کودک به کار سخت نسبت داده می شود. «تو ریاضی 20 گرفتی؟! حتما خیلی درس خوندی، من به تو افتخار می کنم».
ما می دانیم که بچه های ما باهوش هستند. اما مشکل نسبت دادن موفقیت به هوش این است که هوش غیرقابل کنترل است. وقتی کودکی بزرگ شده با باور «موفقیت به دلیل هوش بالا» در کاری شکست می خورد چه اتفاقی رخ می دهد؟ تحقیقات نشان می دهد که آن ها تمایل دارند فکر کنند: «من تو امتحان ادبیات نمره پایینی گرفتم پس حتما در این درس باهوش نیستم» یا حتی «من اونقدری که فکر می کردم، باهوش نیستم». حالا اگر کودک با این فکر بزرگ شود که موفقیت هایش به دلیل سخت کوشی او بوده است، چه اتفاقی می افتد؟ این کودک زمانی که شکست می خورد، تعبیر کاملا متفاوتی دارد. «من تو امتحان ادبیات نمره پایینی گرفتم. احتمالا به اندازه کافی وقت و انرژی براش صرف نکردم. دفعه بعد زودتر شروع می کنم و سخت تر کار می کنم تا دیگه این اتفاق نیفته». سخت کوشی یک انتساب قابل کنترل است!
«قابلیت کنترل» در مقابل «غیرقابل کنترل بودن» یکی از جنبه های انتساب است. مورد دوم این است که آیا نتیجه «پایدار» است یا «ناپایدار». کسی که تفسیر ثابتی از شکست دارد، این گونه توجیه می کند: «مهم نیست چه کاری می کنم یا چقدر تلاش می کنم. به هر حال من قراره دوباره شکست بخورم. پس شاید حتی سعی هم نکنم». این یک تفسیر پایدار است زیرا آن ها معتقدند که نتیجه هر بار تلاش یکسان خواهد بود، صرف نظر از اینکه چه کاری انجام می دهند. با این حال، شخصی که دیدگاه ناپایداری از شکست دارد، اینگونه فکر می کند: «این بار شکست خوردم، اما دفعه بعد که درس رو متوجه نشدم، سوالات بیشتری می پرسم و یا سخت تر تمرین می کنم. شرط می بندم که می تونم نمره بهتری بگیرم».
چگونه می توانیم به فرزندانمان کمک کنیم تا سبک استناد مثبت تری داشته باشند؟ با مدل سازی! به کارهایی فکر کنید که دیگر انجام نمی دهید چون معتقدید در انجام آن ها خوب نیستید. باز کردن در شیشه مربا؟ پارک دوبل؟ یادگیری زبان فرانسه؟ دوباره آن ها را در حضور فرزندانتان امتحان کنید. به تلاش خود ادامه دهید و افکار خودتان را با صدای بلند توضیح دهید تا کودک بتواند احساس شما را برای خود درونی کند. «من همیشه با پارک دوبل مشکل داشتم، اما به هر حال تا زمانی که به اندازه کافی حرفه ای نشدم به تلاش ادامه می دم. من سخت تمرین خواهم کرد و در نهایت انجام اون رو یاد می گیرم». مدل سازی نحوه تفکر – و نه فقط رفتار خالی – به بچه ها کمک می کند تا سبک فکری سالمی داشته باشند.
آخرین جنبه انتساب، «داخلی» یا «خارجی» بودن آن است است. آیا موفقیت ها و شکست ها توسط عوامل داخلی مانند هوش، شخصیت یا میزان علاقه به یک موضوع تعیین می شوند؟لباس هالک بچه گانه ، به کودکان امکان می دهد تا وارد دنیایی از ماجراجویی و مهارت های جدید شوند و در آن به قهرمانی بپردازند . همه ما تمایل داریم که عوامل درونی را به موفقیت های خود و عوامل بیرونی را به شکست ها نسبت دهیم. اگر امتحانی را به خوبی بگذرانیم، معتقدیم به این دلیل است که باهوش هستیم و به سختی مطالعه کرده ایم، نه به این دلیل که معلم در انتقال مطالب عالی عمل کرده است. اما اگر در یک آزمون مردود شویم، تمایل داریم به دنبال فرد یا علت دیگری برای مقصر باشیم.
به طرز عجیبی، وقتی نوبت به ارزیابی موفقیت ها و شکست های دیگران می رسد، نسبت ها معکوس هستند. ما تمایل داریم عوامل بیرونی را به موفقیت دیگران و عوامل درونی را به شکست آن ها نسبت دهیم. به مثال قبلی، یعنی راننده ای که با سرعت غیر مجاز از شما سبقت گرفت، فکر کنید. تقریبا همه مردم این رفتار بد را به شخصیت خودخواه او (یک عامل درونی) نسبت می دهند و نه یک شرایط منحصر به فرد که آن رفتار را توجیه می کند (یک عامل بیرونی). اما زمانی که ما با سرعت زیاد سبقت می گیریم یا رفتار مشابه نشان می دهیم، همیشه به این دلیل است که مکانی که می رویم بسیار مهم است و نه به این دلیل که ما آدم بدی هستیم. این به وضوح، یک دیدگاه مغرضانه است. چه درباره خودمان و چه درباره فرزنمان باید نگاهی بی طرفانه داشته باشیم.
در واقع، تقریبا در همه شرایط ترکیبی از عوامل داخلی و خارجی وجود دارد. مثلا، موفقیت در فلان آزمون نتیجه آن است که من آدمی باهوش هستم، واقعا سخت درس خواندم، استادی پرشور و جذاب داشتم، آزمون بر اساس خوانده هایم بود و حتی کمی ساده تر از آن چیزی بود که انتظار داشتم. این تفسیر ترکیبی از تمام عوامل داخلی و خارجی است. ما باید یاد بگیریم که تعصب و انگیزه های انسانی مغرضانه را بازنگری کنیم و همه چیز را به طور کلی تر و جامع تر ببینیم. هر چه بیشتر این نگاه را در زندگی خود تمرین کنید، کمک به فرزندانتان برای یادگیری آن آسان تر خواهد بود. بنابراین دفعه بعد که در حین رانندگی، کسی از شما سبقت گرفت، سعی کنید به تمام دلایل خارجی خوب فکر کنید. فکر کنید چه مسایلی باعث می شود فردی اینگونه رانندگی کند؟
دفعه بعدی که موفقیتی در زندگی خود کسب کردید، سعی کنید توضیح متعادل تری برای دستاوردهای خود داشته باشید. مثلا: «من اخیرا دویدن رو شروع کرده ام. قطعا این کار نتیجه مثبتی برای من داره چون من برای سلامتیم خیلی انگیزه دارم! راستی هوای امروز برای دویدن ایده آل بود. من همیشه وقتی مه خفیفی بعد از بارون تو هوا وجود داره، تندتر می دوم تا خنک بشم. انعطاف این شلوارهای ورزشی جدید خیلی بهتر و راحت تر از شلوارهای قدیمی منه. این هم حتما بهم انگیزه داده. هنگامی که خود را آموزش می دهید بی طرف – و صادقانه بگویم، نسبت به دیگران مثبت تر – باشید، آن گاه زمانی که فرزندتان برای موضوعی فقط عوامل داخلی یا خارجی را فهرست می کند، شما طرف مقابل را نیز یادآوری می کنید. نگاه جامع به موضوع، به طور طبیعی و ناخودآگاه برای شما پیش خواهد آمد.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "روانشناس یادگیری کودکان" هستید؟ با کلیک بر روی کسب و کار ایرانی, پزشکی، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "روانشناس یادگیری کودکان"، کلیک کنید.