
کتاب تضادهای درونی ما اثر کارن هورنای، به بررسی عمیق ریشه های نوروز و تعارضات درونی انسان می پردازد. این اثر نشان می دهد چگونه عوامل محیطی و روابط ناسالم در کودکی، به شکل گیری الگوهای رفتاری ناسازگار و فاصله گرفتن از خودِ واقعی منجر می شوند.
کارن هورنای، روانکاو برجسته آلمانی-آمریکایی، از پیشگامان مکتب نئو-فرویدی به شمار می رود. او در سال ۱۸۸۵ در آلمان متولد شد و زندگی پرفراز و نشیبی داشت که شامل دوره هایی از افسردگی و روابط پیچیده خانوادگی بود. این تجربیات شخصی، به همراه مطالعات گسترده اش در زمینه روانکاوی، بنیان نظریات او را شکل داد.
هورنای به شدت با بسیاری از نظریات زیگموند فروید، به ویژه تاکید او بر غرایز جنسی به عنوان تنها عامل تعیین کننده شخصیت و بیماری های روانی، مخالف بود. او معتقد بود که ریشه های اصلی مشکلات روحی و روان رنجوری، نه در غرایز سرکوب شده، بلکه در تعاملات ناکارآمد و روابط خشن و ناهنجار فرد با محیط، به ویژه در دوران کودکی، نهفته است. او به جای غرایز زیستی، بر نقش عوامل فرهنگی و اجتماعی در شکل گیری شخصیت و آسیب های روانی تاکید کرد.
هورنای سهم قابل توجهی در حوزه هایی چون انسان گرایی، خود-روان شناسی و روانشناسی زنان داشت. او بر این باور بود که افراد توانایی خودکاوی و خوددرمانی را دارند و می توانند از طریق افزایش آگاهی و شناخت تعارضات خود، به سلامت ذهنی دست یابند. دیدگاه های او مسیر جدیدی در روان درمانی گشود و بر اهمیت نقش فرد در فرآیند بهبودی تاکید کرد.
معرفی کتاب تضادهای درونی ما
کتاب تضادهای درونی ما، یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین آثار کارن هورنای است که به عمق تعارضات درونی انسان می پردازد. این کتاب با رویکردی متفاوت از روانکاوی سنتی، نشان می دهد که چگونه کشمکش های درونی، ریشه در محیط و روابط بین فردی ناسالم دارند. هورنای در این اثر، مفاهیم اصلی و مکانیسم هایی را تشریح می کند که منجر به شکل گیری شخصیت نوروتیک و بیگانگی با خویشتن می شوند.
ساختار این کتاب معمولاً در دو بخش اصلی تدوین شده است. در قسمت اول، نویسنده به دقت بررسی می کند که چگونه حساسیت ها، رنج ها و ناراحتی های روحی در یک فرد ایجاد می شوند و به شخصیت او حالتی عصبی و ناسالم می بخشند. این بخش توضیح می دهد که چگونه تحقیر، ترساندن، ظلم، اجحاف و سخت گیری های محیطی، اعتماد به نفس و هسته وجودی فرد را سست و ضعیف می کنند. تمامی مسائل بغرنج روحی که در ادامه زندگی فرد را تحت تاثیر قرار می دهند، از همین جریان های به ظاهر ساده آغاز می شوند.
در قسمت دوم، هورنای به تشریح اثرات و عوارضی می پردازد که این حالت های ناسالم و عصبی به بار می آورند. او نشان می دهد که چگونه فرد، به ویژه در دوران کودکی، در مواجهه با اطرافیان خشن و آزاردهنده، به ناچار راه هایی برای مدارا و سازگاری با این محیط پیدا می کند. این راه ها، هرچند در ابتدا برای بقا ضروری به نظر می رسند، اما در بلندمدت به شکل گیری نیازهای روان رنجورانه و تعارضات عمیق تر درونی منجر می شوند. کتاب تضادهای درونی ما یک راهنمای جامع برای درک این پدیده ها و آغاز مسیر خودکاوی است.
محورهای اصلی تضادهای درونی
هورنای در کتاب تضادهای درونی ما، به تفصیل به محورهای اصلی تضادهای درونی می پردازد که در هسته روان رنجوری قرار دارند. او معتقد است که این تعارضات نه ذاتی، بلکه محصول محیط و روابط اولیه هستند. این کشمکش ها، نه تنها سلامت روانی فرد را به خطر می اندازند، بلکه مانع از رشد و تحقق خودِ واقعی او می شوند.
هورنای به جای تاکید بر تعارضات غریزی فروید، بر تعارضاتی تمرکز می کند که از ناهنجاری های محیطی و اجتماعی نشأت می گیرند. او معتقد است که زندگی در محیطی که نیازهای کودک را برآورده نمی کند یا او را با تهدید و ناامنی مواجه می سازد، منجر به شکل گیری الگوهای رفتاری ناسالم می شود. این الگوها، هرچند به ظاهر برای محافظت از خود ایجاد می شوند، اما در نهایت به تله های روانی تبدیل می گردند که فرد را در چرخه معیوبی از اضطراب و نارضایتی گرفتار می کنند.
هورنای به وضوح نشان می دهد که تضادهای درونی چگونه بر تمامی جنبه های زندگی فرد، از روابط شخصی گرفته تا انتخاب های شغلی و حتی تصویر آرمانی فرد از خود، تاثیر می گذارند. درک این محورهای اصلی، اولین گام برای شناخت و حل این کشمکش ها و حرکت به سوی یک زندگی اصیل تر و متعادل تر است.
اضطراب بنیادی
از مفاهیم کلیدی تضادهای درونی ما، اضطراب بنیادی است که کارن هورنای آن را به عنوان هسته اصلی روان رنجوری معرفی می کند. اضطراب بنیادی از دیدگاه کارن هورنای، احساس فراگیر و مداوم ناامنی، بی چارگی و انزوا در کودکی است که ناشی از روابط خشن و ناهنجار با محیط اطراف است. این اضطراب زمانی شکل می گیرد که کودک در محیطی ناامن، غیرقابل پیش بینی یا خصمانه بزرگ می شود و احساس می کند که عشق، حمایت و امنیت کافی را دریافت نمی کند. برای مثال، والدینی که بیش از حد سخت گیر، بی توجه یا متخاصم هستند، می توانند این حس اضطراب بنیادی را در کودک ایجاد کنند.
این احساس ناامنی، کودک را به سمت توسعه استراتژی های دفاعی سوق می دهد تا با دنیای تهدیدآمیز اطراف خود مقابله کند. این استراتژی ها، هرچند در ابتدا برای بقا و کاهش اضطراب ضروری به نظر می رسند، اما به تدریج به الگوهای رفتاری ناسازگار و اجباری تبدیل می شوند که شخصیت فرد را تحت تاثیر قرار می دهند. اضطراب بنیادی، ریشه بسیاری از نیازهای نوروتیک است که فرد برای جبران احساس ضعف و ناامنی خود به آن ها متوسل می شود و در نهایت به تعارضات درونی عمیق منجر می گردد.
ریشه های دشمنی
هورنای معتقد است که اضطراب بنیادی و عدم ارضای نیازهای اساسی کودک، به شکل گیری ریشه های دشمنی منجر می شود. هنگامی که کودک احساس ناامنی، طرد شدن یا سوءاستفاده می کند، خشم و خصومتی در او شکل می گیرد. اما به دلیل وابستگی کودک به والدین و ترس از دست دادن حمایت آن ها، این خشم نمی تواند به صورت آشکار ابراز شود و سرکوب می گردد. این خشم سرکوب شده، به جای از بین رفتن، به صورت پنهانی در ناخودآگاه فرد باقی می ماند و به منبعی از تضادهای درونی تبدیل می شود.
این خصومت پنهان، می تواند به طرق مختلفی خود را نشان دهد؛ از جمله رفتارهای پرخاشگرانه منفعل، بدبینی، یا حتی تبدیل شدن به خود-تخریبی. فرد ممکن است در بزرگسالی، این خصومت را به صورت ناخودآگاه به دیگران فرافکنی کند یا آن را به درون خود بازگرداند. این چرخه، مانع از ایجاد روابط سالم و معنادار می شود و فرد را در دام بیگانگی با خویشتن و دیگران می اندازد. درک این ریشه های پنهان، برای حل تعارضات درونی و رسیدن به سلامت ذهنی حیاتی است.
نیازهای روان رنجورانه
نیازهای روان رنجورانه هورنای شامل چه مواردی است؟ کارن هورنای در چارچوب نظریه روانکاوی خود، مفهوم نیازهای روان رنجورانه را مطرح می کند که در پاسخ به اضطراب بنیادی و برای مقابله با احساس ناامنی شکل می گیرند. این نیازها، که در واقع تلاش های ناسالم برای کسب امنیت هستند، از نیازهای سالم و طبیعی متمایز می شوند زیرا اجباری، غیرقابل انعطاف و غیرقابل ارضا هستند. فرد نوروتیک، بدون توجه به شرایط، این نیازها را به شکلی افراطی دنبال می کند و این امر منجر به ایجاد تضادهای درونی و مشکلات بین فردی می شود. هورنای این نیازها را به سه دسته اصلی تقسیم می کند که هر یک نشان دهنده یک گرایش کلی در نحوه مواجهه با دیگران و جهان است.
این سه گرایش، هرچند در ظاهر متفاوت به نظر می رسند، اما همگی ریشه در تلاش فرد برای کاهش اضطراب و کسب امنیت دارند. انتخاب و چسبیدن به یکی از این گرایش ها به شکل افراطی، مانع از توسعه جامع شخصیت و توانایی فرد برای ایجاد روابط سالم و انعطاف پذیر می شود. روان درمانی از دیدگاه هورنای، به فرد کمک می کند تا این نیازهای اجباری را شناسایی کرده و به تدریج آن ها را با پاسخ های سالم تر و واقع بینانه تر جایگزین کند.
گرایش به سوی مردم
گرایش به سوی مردم، یکی از نیازهای روان رنجورانه هورنای است که با نیاز افراطی به محبت، تایید و پذیرش از سوی دیگران مشخص می شود. فردی که این گرایش را دارد، به شدت به دنبال جلب رضایت دیگران است و از هرگونه مخالفت یا ابراز وجود که ممکن است به طرد شدن منجر شود، اجتناب می کند. این افراد اغلب خود را فدا می کنند، از خواسته های خود چشم پوشی می کنند و سعی می کنند همیشه مهربان و دوست داشتنی به نظر برسند، حتی اگر این کار به قیمت سرکوب خودِ واقعی آن ها تمام شود.
این گرایش، ریشه در احساس عمیق ناامنی و ترس از تنهایی دارد. فرد معتقد است که با مطیع بودن و جلب رضایت دیگران، می تواند امنیت و محبت مورد نیاز خود را به دست آورد. اما این تلاش افراطی، منجر به وابستگی شدید، عدم توانایی در تعیین مرزها و در نهایت، احساس از دست دادن هویت شخصی می شود. این گرایش، به جای حل اضطراب بنیادی، آن را تشدید می کند و به بیگانگی با خویشتن می انجامد.
گرایش علیه مردم
گرایش علیه مردم، یکی دیگر از نیازهای روان رنجورانه هورنای است که با نیاز افراطی به قدرت، کنترل و غلبه بر دیگران مشخص می شود. فردی که این گرایش را دارد، دنیا را مکانی خصمانه می بیند که باید در آن برای بقا و موفقیت جنگید. این افراد معمولاً رقابتی، پرخاشگر و سلطه جو هستند و از آسیب پذیری یا ضعف خودداری می کنند. آن ها معتقدند که تنها با قوی بودن و کنترل کردن دیگران می توانند امنیت خود را تضمین کنند.
این گرایش نیز مانند سایر نیازهای نوروتیک، تلاشی برای مقابله با اضطراب بنیادی است. فرد با تسلط بر دیگران، سعی در جبران احساس بی چارگی و ناامنی خود دارد. این رویکرد، منجر به روابط خشن و ناهنجار می شود و فرد را از ایجاد ارتباطات صمیمی و همدلانه باز می دارد. در بلندمدت، این گرایش می تواند به انزوا، نارضایتی و تشدید تضادهای درونی منجر شود، زیرا فرد هرگز نمی تواند به آرامش واقعی دست یابد.
گرایش دور از مردم
گرایش دور از مردم، سومین دسته از نیازهای روان رنجورانه هورنای است که با نیاز افراطی به استقلال، خودکفایی و دوری گزینی از دیگران مشخص می شود. فردی که این گرایش را دارد، سعی می کند از هرگونه وابستگی عاطفی یا تعهد اجتناب کند. آن ها ترجیح می دهند تنها باشند و از ارتباطات نزدیک که ممکن است منجر به آسیب یا کنترل شدن شود، دوری می جویند. این افراد اغلب به دنیای درونی خود پناه می برند و از تعاملات اجتماعی دوری می کنند.
این گرایش نیز پاسخی به اضطراب بنیادی است؛ فرد معتقد است که با دوری از دیگران، می تواند از آسیب ها و ناامیدی هایی که ممکن است در روابط پیش آید، جلوگیری کند. آن ها به شدت بر خوداتکایی تاکید دارند و از کمک گرفتن از دیگران یا ابراز نیازهای خود اجتناب می کنند. این گرایش، هرچند به ظاهر آزادی بخش است، اما در نهایت منجر به انزوای عمیق، بیگانگی با خویشتن و ناتوانی در تجربه عشق و ارتباط واقعی می شود.
خود آرمانی و خود واقعی
یکی از مفاهیم کلیدی تضادهای درونی ما در نظریه روانکاوی کارن هورنای، تمایز میان خودِ واقعی و خودِ آرمانی است. خودِ واقعی به پتانسیل های ذاتی و سالم فرد برای رشد و تحقق اشاره دارد؛ آن بخش از وجود ما که اصیل، انعطاف پذیر و قادر به برقراری روابط سالم است. این همان هسته وجودی است که اگر در محیطی حمایتی و سالم پرورش یابد، شکوفا می شود. اما در مقابل، خودِ آرمانی (تصویر آرمانی در روانشناسی هورنای به چه معناست؟)، یک تصویر غیرواقعی و کمال گرایانه از آنچه فرد باید باشد، است که فرد نوروتیک برای جبران احساس بی کفایتی و کاهش اضطراب بنیادی در خود می پروراند.
این تصویر آرمانی، حاصل تلاش برای فرار از خودِ تحقیر شده است؛ یعنی بخشی از وجود که فرد به دلیل ضعف ها و نقص های واقعی یا خیالی خود، آن را بی ارزش و غیرقابل قبول می داند. فرد نوروتیک به جای پذیرش محدودیت ها و توسعه پتانسیل های خودِ واقعی، به دنبال تحقق این تصویر غیرواقعی و بی نقص می رود. این تلاش بی پایان برای رسیدن به یک ایده آل غیرقابل دسترس، منجر به تضادهای درونی عمیق و بیگانگی با خویشتن می شود، زیرا فرد دائماً خود را با معیارهایی غیرانسانی می سنجد و هیچ گاه احساس رضایت واقعی نمی کند.
انسان وقتی قسمت های اساسی روح خود یعنی خود واقعی اش را سرکوب و محو نماید و از رشد بازدارد، به مقدار زیادی با خودش بیگانه و نا آشنا می ماند. این جریان به مرور و بدون آگاهی صریح خود شخص صورت می گیرد و فرد نسبت به آنچه واقعاً هست، منگ و خرفت می شود.
استبداد بایدها
مفهوم استبداد بایدها به فشار درونی و اجباری اشاره دارد که فرد نوروتیک برای مطابقت با خودِ آرمانی خود تجربه می کند. این بایدها قوانین سخت گیرانه ای هستند که فرد بر خود تحمیل می کند، مانند من باید همیشه قوی باشم، من باید همیشه بهترین باشم، یا من هرگز نباید اشتباه کنم. این قوانین، نه تنها غیرواقعی و غیرقابل تحقق هستند، بلکه هیچ انعطاف پذیری ندارند و فرد را در یک چرخه بی پایان از تلاش و ناکامی گرفتار می کنند. این بایدها از درون فرد را تحت فشار قرار می دهند و او را مجبور به پیروی از یک استاندارد کمال گرایانه می کنند.
این استبداد بایدها، منجر به سرکوب خودانگیختگی، خلاقیت و لذت از زندگی می شود. فرد دائماً در حال ارزیابی خود بر اساس این معیارهای غیرقابل دستیابی است و هرگونه عدم موفقیت یا نقص، به شدت او را سرزنش می کند. این سرزنش درونی، اضطراب و تضادهای درونی را تشدید می کند و فرد را از خودِ واقعی خود دور می سازد. رهایی از این استبداد، نیازمند شناخت و پذیرش محدودیت ها و ارزش گذاری خودِ واقعی است.
بیگانگی با خویشتن
بیگانگی با خویشتن، یکی از پیامدهای اصلی زندگی تحت استبداد بایدها و تلاش برای تحقق خودِ آرمانی است. این مفهوم به معنای از دست دادن ارتباط با احساسات، خواسته ها، باورها و ارزش های واقعی خود است. فردی که با خویشتن بیگانه شده، دیگر نمی داند واقعاً چه می خواهد یا نمی خواهد، چه چیزی را دوست دارد یا ندارد، و چه اعتقاداتی دارد. او به جای زندگی بر اساس اصالت وجودی خود، در عالم خیال و بر اساس تصویری غیرواقعی از خود زندگی می کند.
این بیگانگی، نتیجه سرکوب مداوم خودِ واقعی برای مطابقت با انتظارات و معیارهای خودِ آرمانی است. فرد به تدریج نسبت به آنچه واقعاً هست، منگ و خرفت می شود و دید روشنی نسبت به هیچ چیز خود ندارد. این وضعیت منجر به احساس پوچی، بی معنایی و نارضایتی عمیق در زندگی می شود. هورنای معتقد است که بازگشت به خودِ واقعی و غلبه بر بیگانگی با خویشتن، هدف نهایی روان درمانی و مسیر رسیدن به سلامت ذهنی است.
راهکارهای هورنای برای حل تعارضات
کارن هورنای، برخلاف فروید که بر کاوش در گذشته و ناخودآگاه تاکید داشت، بر توانایی فرد برای تغییر و رشد در زمان حال تمرکز کرد. راهکارهای هورنای برای حل تعارضات، بر خودکاوی، افزایش آگاهی و مسئولیت پذیری فرد در قبال زندگی اش استوار است. او معتقد بود که تنها با شناخت دقیق نیازهای روان رنجورانه و تضادهای درونی، می توان به راه حل دست یافت. اولین گام در این مسیر، تشخیص این است که مشکل از درون فرد نشأت می گیرد، نه از عوامل بیرونی.
هورنای بر اهمیت صداقت با خویشتن و پذیرش ضعف ها و نقص ها تاکید داشت. او تشویق می کرد که افراد از تلاش بی پایان برای رسیدن به خودِ آرمانی دست بردارند و به جای آن، به پتانسیل های خودِ واقعی خود بپردازند. روان درمانی از دیدگاه او، فرآیندی است که در آن درمانگر به فرد کمک می کند تا الگوهای رفتاری ناسالم خود را شناسایی کند، ریشه های اضطراب بنیادی خود را درک کند و به تدریج، راه های سالم تر و انعطاف پذیرتری برای مواجهه با چالش های زندگی بیابد. هدف نهایی، دستیابی به یکپارچگی شخصیت و توانایی برای ایجاد روابط سالم و معنادار است.
جایگاه و اهمیت تضادهای درونی ما
کتاب تضادهای درونی ما، جایگاه ویژه ای در روانشناسی مدرن و به ویژه در مکتب نئو-فرویدی دارد. این اثر، با مطرح کردن دیدگاه های نوآورانه کارن هورنای، پارادایم سنتی روانکاوی را به چالش کشید و راه را برای درک عمیق تر نوروز و تعارضات درونی از منظری اجتماعی و فرهنگی گشود. اهمیت این کتاب در آن است که به جای تمرکز صرف بر غرایز بیولوژیکی، ریشه های مشکلات روانی را در محیط، روابط خشن و ناهنجار اولیه و فشارهای اجتماعی جستجو می کند.
این کتاب نه تنها برای متخصصان روان درمانی و روانشناسان، بلکه برای عموم مردم نیز بسیار ارزشمند است. مفاهیم اصلی مطرح شده در آن، مانند اضطراب بنیادی، نیازهای روان رنجورانه و تمایز میان خودِ واقعی و خودِ آرمانی، ابزارهای قدرتمندی برای خودکاوی و درک بهتر رفتارهای خود و دیگران فراهم می آورد. دیدگاه های هورنای در این کتاب، به ما کمک می کند تا بفهمیم چگونه می توانیم از بیگانگی با خویشتن رها شویم و به سوی سلامت ذهنی و یک زندگی اصیل تر حرکت کنیم. این اثر، به دلیل رویکرد انسان محور و تاکید بر توانایی فرد برای رشد، همچنان پس از گذشت سال ها، الهام بخش و راهگشاست.
نقدهای وارد بر نظریه هورنای
با وجود تاثیرگذاری و اهمیت نظریه روانکاوی کارن هورنای و دیدگاه های هورنای، مانند هر نظریه دیگری، نقدهایی نیز بر آن وارد شده است. یکی از اصلی ترین نقدها، به عدم تاکید کافی بر عوامل بیولوژیکی و ژنتیکی در شکل گیری شخصیت و بیماری های روانی مربوط می شود. در حالی که هورنای به درستی بر نقش عوامل اجتماعی و فرهنگی تاکید داشت، برخی منتقدان معتقدند که او ممکن است نقش مولفه های زیستی را در بروز برخی از نیازهای نوروتیک یا اضطراب بنیادی دست کم گرفته باشد.
نقد دیگر به کمبود شواهد تجربی و قابلیت آزمون پذیری برخی از مفاهیم اصلی او بازمی گردد. اگرچه نظریات هورنای از نظر بالینی بسیار روشنگر و کاربردی هستند، اما برخی از مفاهیم او، مانند خودِ آرمانی یا بیگانگی با خویشتن، به دشواری قابل اندازه گیری و تایید از طریق تحقیقات علمی دقیق هستند. همچنین، برخی منتقدان معتقدند که راهکارهای هورنای برای حل تعارضات درونی، ممکن است برای همه افراد و در همه شرایط کافی نباشد و نیاز به مداخلات درمانی جامع تری داشته باشد. با این حال، این نقدها از ارزش کلی کتاب تضادهای درونی ما و سهم بزرگ هورنای در روانشناسی نمی کاهد.
سوالات متداول
کارن هورنای کیست
کارن هورنای (۱۸۸۵-۱۹۵۲) روانکاو برجسته آلمانی-آمریکایی و از بنیان گذاران مکتب نئو-فرویدی بود. او به دلیل نقد نظریات فروید و تاکید بر نقش عوامل اجتماعی و فرهنگی در شکل گیری شخصیت و روان رنجوری شناخته شده است.
کتاب تضادهای درونی ما به چه موضوعی می پردازد
این کتاب به تحلیل عمیق ریشه ها و پیامدهای تعارضات درونی و روان رنجوری می پردازد. هورنای نشان می دهد که چگونه روابط ناسالم و محیط های نامساعد در کودکی، منجر به شکل گیری الگوهای رفتاری ناسازگار و فاصله گرفتن از خود واقعی می شوند.
مفاهیم کلیدی تضادهای درونی ما کدامند
مفاهیم کلیدی شامل اضطراب بنیادی، نیازهای روان رنجورانه (گرایش به سوی مردم، علیه مردم، دور از مردم)، خود واقعی، خود آرمانی، استبداد بایدها و بیگانگی با خویشتن هستند.
نیازهای روان رنجورانه هورنای شامل چه مواردی است
این نیازها شامل سه گرایش اصلی هستند: گرایش به سوی مردم (نیاز به محبت و تایید)، گرایش علیه مردم (نیاز به قدرت و کنترل)، و گرایش دور از مردم (نیاز به استقلال و انزوا).
هورنای چه نقدهایی به فروید وارد کرده است
هورنای با تاکید فروید بر غرایز جنسی به عنوان عامل اصلی روان رنجوری مخالف بود. او معتقد بود که ریشه های اصلی مشکلات روانی در روابط بین فردی و عوامل اجتماعی-فرهنگی نهفته است.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب تضادهای درونی ما ( نویسنده کارن هورنای )" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب تضادهای درونی ما ( نویسنده کارن هورنای )"، کلیک کنید.